اثر: پرویز مشکاتیان_ آئین مشکاتیان
انتشارات: سروش
من طالب فرا چنگ آوردن آن سمند سرکشم،که بی مهار بر دشت و جلگه می تازد و در سپیده می گنگ،در پیچاخم دره ای ژرف و هم انگیز به حیرت درنگی می کند،پس سرا سیمه بر گسترده خشک و تشنه صحرا سم می کوبد و زیر تن آفتاب،عرق از بیخ گوشه ها می چکاند و در کف دست تف کرده اش،به شگفتی چشم بر پرده ها،گنگی ها،رنگ ها و لحظه های ناشناخته می دوزد،آن سرگردان و رهروی که در مهارش نمی توان نگاه داشت،من عاشق آن گمشده ام